۱۳۸۵ آذر ۹, پنجشنبه

از سكوت




در وسط دره مي ايستي و سكوت كوه ها را تماشا مي كني كه با همه عظمت و بلنديشان بي هيچ ادعايي -مادرانه-درختان بلوط را در دامن خود پرورانده اند...؛

ديگر ميان سنگيني واژه ها گم نمي شوي... وسكوت تو را پيدا مي كند


با درخت يكي مي شوي ، و با كوه ، و با سكوت ... بدنت مي لرزد سردت مي شود و گرم ، همه را با هم احساس مي كني ... مي خندي و گريه مي كني ... باد با نوك انگشتانت بازي مي كند ، لبانت خيس شده اند ، شوري اشك را احساس مي كني و بوي علف ... چقدر گرسنه اي...؛

۳ نظر:

Unknown گفت...

kheili khoob bud,mahshare.

تصویر گفت...

ba baghieye karat kheili fargh dasht. ye jahesh e bozorge. ziad zood be zood update nakon. ja mimoonam azat !!!

Unknown گفت...

علی جون خیلی قشنک مینویسی اصلا باورم نمیشه ...ادامه بده