۱۳۸۵ آذر ۳, جمعه

انعكاس


جمعه سوم آذر هشتاد و ينج


تاريك بود و همه چيز ناپيدا ، ناگهان بادي آمد چيزي تكان خورد ، روزنه اي باز شد و پرتو نوري داخل آمد. نور به چيزي تابيد آن چيز برقي زد و درخشيد . نور شيفته آن انعكاس شد و محو زيبايي و درخشش او ماند . پرسيد : تو كي هستي ؟ انعكاس گفت من خالق تو ام و
وجود تو از من است . نور تعظيم كرد و بي خبر از همه جا تا مدتها
...انعكاس خود را مي پرستيد



خورشيد از بالا لبخند زنان شاهد ماجرا بود وپرتوهاي خود را بي دريغ همه جا مي گستراند
...او نيازي به سجده پرتوهايش نداشت

۱ نظر:

Unknown گفت...

ali joon az in neveshte ham kheili khosham oomad.chand vaghte pish ke khoondamesh khastam barat comment bezaram vali nashod.jaleb bood ,bezar khodemooni begam bamazze bood.mesle dastan mimoone hamash montazeram bebinam badesh chi mishe.