قاب
هر روز با زمان می گذریم ، با خاطره ها ، رویاها و کابوسها. در ذهن مردمی زندگی می کنیم که در ذهن ما آشیان دارند. کم رنگ و پررنگ خاطره کسانی می شویم که خاطره ما هستند... بر روی کاغذ ها ثبت می شویم ...خط می خوریم و گاهی مچاله شده به گوشه ای پرتاب می شویم
گاهی کابوس کسی می شویم که رویای ماست و گاهی رویای کسی می شویم که سالهاست به گوشه کاغذ های باطله پرتش کرده ایم
گاهی کابوس کسی می شویم که رویای ماست و گاهی رویای کسی می شویم که سالهاست به گوشه کاغذ های باطله پرتش کرده ایم
***
دوربین را بر روی سه پایه نصب کرد و از بالا توی دریچه اش نگاهی انداخت ، سه پایه را بلند کرد و چند قدم به عقب رفت، باید یازده نفر را توی کادرش جا می داد
***
عکس های کهنه را پاره می کنیم
همراه با زمان ، خود غبار قاب عکس های کهنه می شویم ...پاک می شویم
***
بادی می وزد ، به هوا بلند می شویم و کمی بعد غلتان جلوی پای رهگذری بر زمین می افتیم