چراگاه
آفتاب گرم بعد از ظهر آمدن بهار را نويد مي داد. بوي گياهان وحشي فضا را پر كرده بود و نسيمي ملايم گرمي آفتا ب را قابل تحمل مي كرد ، گوسفندان ، بي خيال در دشت مشغول چرا بودند. جند بزغاله از سرو كول هم بالا مي رفتند
از چراگاه جز صداي گوسفندان چيزي به گوش نمي رسيد. روي تخته سنگي زير سايه درخت نشست. سازش را از جيب بيرون آورد، به صداي باد گوش داد ، بايد براي گوسفندان چيزي مي نواخت...؛
به آسمان نيلي و پاك بالاي سرنگاهي انداخت و سپس به جايي كه خورشيد تا ساعتي ديگر غروب مي كرد ، دودي سياه افق را تيره كرده بود .
از چراگاه جز صداي گوسفندان چيزي به گوش نمي رسيد. روي تخته سنگي زير سايه درخت نشست. سازش را از جيب بيرون آورد، به صداي باد گوش داد ، بايد براي گوسفندان چيزي مي نواخت...؛
۲ نظر:
neveshtehat kheili alie,vali payan oon dastanet mano razi nakard.
engar ke ye juraiee sansoor shode.
نه امين جون چيزي سانسور نشده ، ذهنم انگار متوقف شده بود. تصميم گرفتم بي خيالش بشم تا بتونم به چيزاي جديد فكر كنم
ارسال یک نظر